نیلانیلا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

نیلا،خانم کوچولوی مهر و ماه

به تو اي عشق

تولد تو شیرین ترین بهانه ایست که میتوان با ان به رنجهای زندگی هم دلبست و در میان این روزهای شتابزده

عاشقانه تر زیست . میلاد تو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت راشکر میگویم .

 

 

 

 

 

 

 

برف .... برف بازی

گل قشنگم فرشته مهر بازم سلام امشب مامانت حسابی فعال شده اولین برف زمستان 94 که بارید و نشست اصلا حس و حال اینکه دو تایی بریم برفبازیو نداشتم پیش خودم امیدوار بودم که باز دوباره برف میاد بابای شما هم که با خودش فکر کرده بود من حتما شما رو بردم برف بازی حسابی تو ذوقش خورد تا مدتها برف نیومد منم که خیلی پشیمون بودم و تقریبا دیگه نا امید شدم از بارش برف دوباره اخه سال قبلش هم برف درست حسابی نداشتیم گفتم ای دل غافل دیدی بچمو نبردم برف بازی بازم مثل پارسال شد اما خدای مهربون به دلم نگاه کرد و دوشنبه نوزدهم بهمن یه برف خوشگلی اومدو نشست منم اینبار دیگه فرصتو از دست ندادم بدو بدو با هم رفتیم و یه ادم برفیه کوچولو درست کریم ...
18 فروردين 1395

ناگفته های دیروز....

فرشته اسمونی مامان سلام بهار نو مبارکت و زیباترین احوال در تقویم زندگیت تا ابد مهربونم میدونم که بازم تنبلی کردمو بعد از یه وقفه طولانی اومدم سراغ مرور خاطراتت ازاین بابت معذرت میخوام عزیزم .چند تا اتفاق بود که تاریخشو علامت زده بودم تا سر فرصت بیامو بنویسم که متاسفانه بابا جان شما تقویم سال جدید رو جایگزین قبلی کرده بود و اون یکیو دور انداخته بود دیگه تاریخ دقیق یادم نیست مادر فدات اول اینکه بالاخره اگه اشتباه نکنم اذر ماه گوشای خوشگلتو سوراخ کردیم و گوشواره انداختی و موضوع از جایی شروع شد که گوشواره های خودتو هانا جون رو همینجوری گذاشتم رو لاله گوشت دیدم چقدر خوشگلتر شدیو بهت میاد خودتم کلی ذوق کردی این بود که با رضایت خودت رفتیم مط...
18 فروردين 1395

یه سری عکس و...... چند تا شیطنت....

فرشته کوچولو سلام امشب اومدم ادامه چند تا اتفاق کوچولو که تو پست قبلی ناتمام موند رو بنویسم . جونم برات بگم یه روز که مشغول کار خودم بودم اومدیو گفتی مامان وااااااای بیا واااااای نیلا کار بد کرده مامان وااااای دقیقا به همین شدت بدو بدو دنبالت اومدمو دیدم چشمت روز بد نبینه خانمی که شما باشی دست گل عروسی مامانو دادی بر باد خودت میدونستی کار بد کردیا ولی نمیدونم چرا اونقدر هم ذوق داشتی من که حسابی ناراحت شده بودم اخم کردم و یکم باهم این مدلی صحبت کردیم بعدم تو اون گیر و دار شما هم که حسابی پشیمون شده بودی از فرصت استفاده کردمو چند تا عکس گرفتم قربونت برم خوب چرا باهمه چی کار داری بیشتر از شش سال نگهش داشته بودم همشو به باد دادی ...
23 مهر 1394

مهر..... پائیز.....زیبای من....

باز هم عاشقانه ،پائیز زیبای هزار رنگ و مهر****** که برای من قشنگترین واژه شد و شیرین تر  از هر مهری تو دلم نشست به واسطه لطف خالق مهر بی همتا . خدا جونم ممنون که نیلا کنارمونه ،مایه آرامشه و.......باز هم شکر. عزیز دلم دختر قشنگم سلام... نازنینم خیلی دوست داشتم تو این مدت لحظاتت رو ثبت کنم اما تنبلی و .... مانع شد اما امروز بالاخره اومدم تا بخشی از روزانه های شما عزیز دلمو یادداشت کنم . نازنینم بازم رسید روز تولـدت تو قشنگترین فصل خدا . هزاران بار مباااااارکــــــ                         ...
19 مهر 1394

خدای خوب و مهربون زیباترین احوال رو برای همه کوچولوهای ناز رقم بزن

بالاخره بعد از خونه تکونی و بدوبدو های اخرسال واسه خرید و چیدن سفره هفت سین عید میهمان خونمون شد و شما  پری کوچولوی منو بابایی  دومین سالیه که میهمان قلبمون شدی* خدایا هزار هزار شکرت* عزیزدلم بهار با همه زیباییش مبارک دل کوچیک و قلب مهربونت باشه سفره هفت سین امسالو یه شب که شما خواب بودی من تا صبح امادش کردم طفلی بابایی رو از خواب ناز برای نماز بیدار کرده بودم ایشونم که خواب و بیدار مدام ازش میپرسیدم خوشگله راستشو بگو فکر کنم حسابی کلافه شده بود. عمه مهربون شما زحمت کشیده بود و یه حاجی فیروز برات درست کرده بود که اونم هفت سینمون زیباتر کرده بودهمینجا کمال تشکر رو دارم. اینم از عکسهای زیبای نیلا خانم    &n...
8 ارديبهشت 1394

شیطنتهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــی از این جنس

دختر کوچولووو خیلی دوست دااارم .عزیزدلم هفته ایی یکروز به خاطر کلاسم شما میزارم خونه می ما از قضا یکروز که سمانه جون ودو تا فسقلیای نانازی اونجا بودن وتب شیطنت شما ها حسابی بالا رفته بود سمانه جون وفتانه جون مجبور شده بودن این شکلی شمارو سرگرم کنن .دیگه من بیشتر از این حرفی واسه گفتن ندارم عکسها گویای همه چیز هستن ...
8 ارديبهشت 1394

لحظات شیرین ما

عزیزدل مامان، خیلی شرمنده ام که بعد از گذشت این همه وقت تازه اومدم که وبلاگ دختر شیرین زبونم رو بروز کنم یه مدت طولانیه که نت ندارم و البته خودم هم که تنبل .... امروز شنبه 5 اردیبهشت 94 مثل ماه کنارم خوابی منم دارم از فرصت استفاده میکنم وشروع کردم به نوشتن بعد از چند ماه نوشتن خیلی سخته مامانی ، در مورد خیلی از خاطرات این چند ماه گذشته حضور ذهن ندارم . از چند روز قبل از تولد یک سالگی که راه رفتنت کامل شد دیگه از شیطنت چیزی کم نزاشتی نانازی از کنار هیچی بدونه اینکه سرک بکشی و خراب کاری نکنی اصلا نمیتونی بگذری تو دی ماه سال گذشته یه روز جمعه منو شما به  اتفاق بابا می ما وفتانه جون رفتیم جاده چالوس از اونجا که زمستونم تقریبا تابستون بود ...
8 ارديبهشت 1394

حال و هوای محرم ....شور حسین(ع)

خدای بزرگ و مهربونم به حق علی اصغر ،شش ماهه کربلا به همه مخصوصا کوچولوها سلامتی و عاقبت بخیری عطا کن و نیلا کوچولوی منم در پناه خودت حفظ کن ...آمین. نازنینم دومین محرمیه که در کنارمونی دوست داااارم   مامانی دنبال نینی افتاده بودی تا در یک فرصت مناسب پستونکشو بربایی طفلی مامان نینی فکر میکرد میخوای باهاش دوست شی منم که از نیت شوم شما آگاه بودم تونستم به موقع خودمو برسونمو دیگه...   ...
16 آبان 1393

عشق مامان بابا *******تولدت مبااااااارک*********

برای پری کوچولوی قصه های مامان،بابا عزیز دلمون نیلا.... نازنینم نیلا،خیلی دلم میخواست که تولدم به جای شهریور تو فصل پائیز و خصوصا مهر ماه باشه میدونی عزیزم از وقتی که خودمو شناختم حال و هوای پائیز رنگهای زیباش خصوصا بارونش و اون هوای ابریش برام یه حس قشنگ و زیبا رو تداعی میکرده و هنوز هم ادامه داره...خدای مهربونم این خواستمو یه جور دیگه اجابت کرد و شما دختر نازو که بخشی از وجود و هستیم شدی رو تو این فصل قشنگ و در این ماه دوست داشتنی بهم هدیه داد خدای مهربونم هزاران بار شکر گذارم.   *****نیلا، فرشته کوچولوی آسمونی،زاده زیباتریین ماااه ،دختر مهرررر،سالروز زمینی شدنت مبااااارک******* پری کوچولو روی ماهتو میبوسم دوست د...
10 آبان 1393