مهر..... پائیز.....زیبای من....
باز هم عاشقانه ،پائیز زیبای هزار رنگ و مهر****** که برای من قشنگترین واژه شد و شیرین تر از هر مهری تو دلم نشست به واسطه لطف خالق مهر بی همتا .
خدا جونم ممنون که نیلا کنارمونه ،مایه آرامشه و.......باز هم شکر.
عزیز دلم دختر قشنگم سلام...
نازنینم خیلی دوست داشتم تو این مدت لحظاتت رو ثبت کنم اما تنبلی و .... مانع شد
اما امروز بالاخره اومدم تا بخشی از روزانه های شما عزیز دلمو یادداشت کنم .
نازنینم بازم رسید روز تولـدت تو قشنگترین فصل خدا .
هزاران بار مباااااارکــــــ
زادروز شیرینتـــــــــــ
فرشته مهــر
عزیزم هم من وهم بابا عاشقانه دوست داررریم .
مامانی تولدت امسال مصادف شد با عید غدیر والبته سالگرد ازدواج ما به سال قمری .امسال تولد نداشتیم شب عید رفتیم خونه مامانی وبابایی اونجا یه تولد کوچولو داشتی فرداش هم که می ما و باباجی بقیه بهمون لطف داشتن تشریف اوردن از هر دو خانواده تشکر میکنم به خاطر لطفشون
ازطیبه جان به خاطر تهیه الویه وعمه های مهربون که زحمت کشیدن پیراشکی درست کردن تشکر میکنم
بیسکوئیتها رو هم که خودم به کمک فتانه عزیزم درست کردم . ممنون خواهری
عروسکم برای تولدت کلی ذوق داشتی از ظهر که با عمه صحبت کردیو بهت گفت بیا خونمون تولد نیلا ،دل تو دلت نبود البته به واسطه تولد هلیا ناناز واریای عزیزم هر بار بهت میگفتیم تولد کیه یا میگفتی هلیا یا اریا بعدشم شروع میکردی به خوندن تولدت مبارک و شعرشو کامل میخوندی جالب اینه که روز تولد اریا وقتی تلفنی با فتانه صحبت میکردم مشغول کار خودت بودی به اینجا رسیدیم که برای تولد اریا کادو چی بخریم سریع اومدی گفتی مامان چی بخری من سعی کردم بپیچونم اما کوتاه نیومدی هی گفتی واسه اریا کادو بخری ؟ منم گفتم تولدشه اصلا قبول نکردی گفتی تولد منه واسه من کادو بخر و کلی هم بغض کردی و جالب تر اینکه هر چی برات خریدیم اونروز بازم میگفتی این کادو نیست من کادو میخوام.مامانی خیلی بلا شدی دیروز اومدی گفتی مامان ببعی میخوام .....پرسیدم ببعی ؟؟؟؟ادامه دادی ببعی ببعی هلیا داره .وبرای اینکه منو متقاعد کنی چند مرتبه تکرار کردی بابا مرتضی براش خریده .... بابا مرتضی براش خریده ....هیچی دیگه مجبور شدیم بریم ببعی هم بخریم
خیلی دوست داریماااااااا
یه سری از موفقیتهای نیلا خانم قبل از دوسالگی
اول اینکه دیگه شیر مادر نمیخوری به تاریخ شنبه 30 خرداد 94 که یازده روز مونده بود 21 ماهگیت تموم بشه بین ساعت 12-10 اخرین باری بود که شیر مادر خوردی البته از قبلش روز به روز کمتر شده بود به خاطر همین زود باهاش کنار اومدی نه که اذیت نشده باشی ولی به نسبت تعاریفی که از دیگران شنیده بودم خیلی خوب بودی مامانی از اون به بعد هم شیر پاستوریزه که بهش علاقه ای نشون نمیدادی و شیشه شیر که حتی بلد نبودی استفاده کنی و هر وقت هم میگرفتی دستت مثل ادمایی که یه آدامس بزرگ تو دهانشون دارن میجویدیش ،شدن یار جون جونیت. خلاصه که الان در صدد ترک اونیم چون اونقدر شیر میخوری دیگه غذا نمیخوری
دومین موفقیتت اینه که خانم کوچولوی ناز من ،مستقل شدی و شبها تو اتاق خودت میخوابی
مدتها بود منتظر بودم که خونمون رو جابه جا کنیم تا شما تو اتاق خودت بخوابی چون خونه قبلی فاصله اتاقها از هم زیاد بود من دلم نمیومد این کارو انجام بدم،میترسیدم یه وقت که از خواب بیدار میشی من خبر دار نشم .ولی از وقتی جا به جا شدیم مشکل حل شد اما هر وقت به شما میگفتم گریه میکردی که چی من میخوام پیش تو بخوابم تا اینکه یه روز که داشتیم باهم عکسای گوشیمو نگاه میکردیم رسیدیم به عکس آنوشا خانم که نوه عمم هست ازم پرسیدی مامان این کیه تخت کی نشسته چه خوشگله منم برات توضیح دادم بعد یه دفعه به ذهنم رسید گفتم دوست داری مثل انوشا شبا تو تخت خودت بخوابی تو هم خوشت اومد و استقبال کردی واز همون شب دست به کار شدیم از تاریخ جمعه 27 شهریور 94 .تا الان 25 روزه که تو اتاق خودت میخوابی البته من هر شب میام پیشت و تا خوابت ببره برات شعر و قصه میخونم اما پیش میاد یه وقتایی که هر چی بلدم میخونم اما شما خوابت نمیبره اون موقع مجبورم بغلت کنم و خودم کنارت بخوابم تا خوابت ببرهء
صبح ها هم تا از خواب پا میشی کلا این مدلیمامانی مامانی کجائی بیا بیا بغلم وبعدش دیگه هر جوری شده میای پیش من ....در این مورد هم شانس اوردم و جدا از این اتفاقها خداییش خوب همکاری میکنی مامانی دیگه خیلی خوابم میاد چند تا مطلب دیگه هم میخواستم بزارم که میزارم برای پست جدید.از نیمه شب که نشستم پای وب شما متاسفانه اتفاقی، همه این مطالبو که نوشته بودم +عکسها پاک شدن منم این شکلی بودم یه دفعه به این صورت تغییر چهره دادمبعدشم که حسابی از خودم عصبانی بودم .تنبیه شدم و دوباره از اون موقع تا الان مشغولم البته شما بیدار شدی این وسط لطف کردی شیر خوردی، خواستی بیشتر لطف کنی این بود که پوشکت رو هم عوض کردم عاشقتم مامانی و بدون که قلبا دوست دارم همیشه کنارم باشی
دخمل نازم این عکس مربوط میشه به همون اولین شب که تو اتاقت به خواب ناز رفتی مثل فرشته ها