یه سری عکس و...... چند تا شیطنت....
فرشته کوچولو سلام
امشب اومدم ادامه چند تا اتفاق کوچولو که تو پست قبلی ناتمام موند رو بنویسم .
جونم برات بگم یه روز که مشغول کار خودم بودم اومدیو گفتی مامان وااااااای بیا واااااای نیلا کار بد کرده مامان وااااای دقیقا به همین شدت بدو بدو دنبالت اومدمو دیدم چشمت روز بد نبینه خانمی که شما باشی دست گل عروسی مامانو دادی بر باد خودت میدونستی کار بد کردیا ولی نمیدونم چرا اونقدر هم ذوق داشتی من که حسابی ناراحت شده بودم اخم کردم و یکم باهم این مدلی صحبت کردیم بعدم تو اون گیر و دار شما هم که حسابی پشیمون شده بودی از فرصت استفاده کردمو چند تا عکس گرفتم قربونت برم خوب چرا باهمه چی کار داری بیشتر از شش سال نگهش داشته بودم همشو به باد دادی
نازنینم هزار تا از این دسته گلا فدای یه تار موت ولی از بس شیطونی بعضی وقتا باهم به مشکل بر میخوریم
یه روز دیگه هم تو اشپزخانه بودم که دیدم صدات نمیاد میدونستم اینجور مواقع بوی شیطنت میاد سریع اومدم سراغت ...
به به چشم و دلم روشن همه جورشو دیده بودم الا این مورد عکسشو میزارم تا خودت انشاالله در اینده شاهد باشی
با سختی خودتو تو بوفه جا کردی،شرمنده مامانی بابت معیوب بودن شلوارکت (نمیدونم چرا این خیاطا دلشون نمیاد درست کار کنن).اولش به همون علت که گفتم نمیخواستم عکسو بزارم ولی خیلی عکساتو دوست داشتم دلم نیومد نفس کوچولو عاشق خودتو شیرین کاریاتم
همینجور یهویی....
مسافرت یک روزه به شمال
گردش خانوادگی .بهار.فسقلیهای دوست داشتنی