و ثانیه ها در گذرند.....
سلام نفس کوچولوی مامانی یازده ماهگیت مباااااارک
عسل مامان یازده ماه از زمینی شدنت میگذره و چقدر زود ....و من دلتنگ روزهایی که به سرعت باد سپری شدن و البته خوشحال از اینکه نفس مامان روز به روز خانمتر میشه . مامانی از لحظه لحظه زندگیت حرف دارم اما چه کنم که نویسنده خوبی نیستم .
نازنینم این روزها خیلی شیطون شدیو شیطنتهات سر به اسمون میزاره اقا اصن یه وضعیتی درست میکنی که بیا و ببین مثلا سرم به کار خودم گرمه و صدایی از شما نمیاد وقتی میام سراغت میبینم یا از تخت و مبل رفتی بالا یا داری یه حال اساسی به کشوها میدی ،ساک لباسات یا سبد وسایلتو بهم میریزی گاهی وقتا هم میری لبه روروئکت وامیستی عروسکتو میندازی توش به بهانه اون زانوتو میاری بالا و تلاش میکنی هر جور شده بری سوارش بشی اما تلاشت فعلا ثمری نداره مامان جون یه بار داشتم نماز میخوندم شنیدم یه چیزیو محکم میکوبی رو میز بعد نماز دیدم داری گوشی ایفون خونرو میکوبی رو میز چجوری خودتو بهش رسوندی
مامانی نمیدونم چرا علاقه شدیدی به خوردن سیم داری خوب شاید خوشمزه باشنگل قشنگم این روزا خیلی حرفا میزنی که من بیشترشو نمیفهمم ،تازگیا واسه خودت میخوننی ناناناناااااا با دست زدن یا ادای بشکن دراوردن خودتو همراهی میکنی.به دست زدنو وددر رفتن .دددد. میگی تازه عروسکم خود کفا هم هستی خودتو حسابی سرگرم میکنی باخودت به تنهایی بازی میکنی صداتم نازک میکنی واسه خودت میخونی،داغا .داغا .داغا ...... خلاصه اینکه مثل ماه میمونیو ما رو هزاااار بار عاشق خودت میکنی
عزیزم یه حرکت جدید میای دلم میخواد درسته هامت کنم عروسکت که نینی خطابش میکنی یا کنترل و خلاصه هرچی دم دستت باشه محکم بغلش میکنی تکونش میدیو اروم با اون یکی دستت میزنی پشتش وای که اون لحظه چقدر خوردنی میشی به اصطلاح میخوای بخوابونیش مادر فدات ..
راستی بابا جون زحمت کشیدن برای شما تاب خریدن تو حیاط گذاشتن شما هم که تاب بازیو خیلی دوست داری همرو به زحمت میندازیو به هر بهانه ای شده خودتو به تاب میرسونی ادای هر کسی هم که برات تاب تاب ابازی میخونه رو در میاری میگی تا تا تا تا تا .......
راستی تا یادم نرفته بگم هر جا باشیم خونه یا مهمونی خیلی خوب نقش جارو برقیو ایفا میکنی اگه چیزی باب میلت نباشه میای پیشمو اق میزنی بیشتر وقتا هم سر بزنگاه میرسم اما ای دل غافل تا میخوام چیزی که تو دهنت داری خارج کنم دستمو گاز میگیری اما جدیدا یاد گرفتم چه کار کنم... البته این کارم میشه کرد
اااای خسته شدم چقدر حرف زدم این دیگه اخریشه به یخچال هم علاقه شدیدی داری اونقدر که بعضی وقتا برای بند اومدن گریت درشو باز میکنم شما هم کلی صفا میکنی این یخچالم اینقدر کارایی داشتو ما بیخبر گفتم اطلاع رسانی کرده باشم