دردونه نازنینم بالاخره موفق شدی
سلام نازنینم الان که دارم مینویسم 10 ماه و 5 روز داری و کنار من تو خواب نازی رؤیاهات طلائی عروسکم
مامانی قبل از این که 9 ماهت تموم شه میخواستم وبت رو اپ کنم اما متأسفانه یه مدت طولانی دسترسی به نت نداشتم .
خبر اینکه تلاشهای شما نتیجه داد و تقریبا یه هفته ، ده روز مونده بود که نه ماهت تموم شه بالاخره موفق شدی چهار دستو پا رفتنو تجربه کنی .البته با پشتکار زیاااااد
بله دیگه مامانی از اون روز تب شیطنتهای شما حسابی بالا گرفته و همچنان ادامــــــــــــــــــــه داره اینم بگم که از همون موقع چون سعی میکنی به کمک همه چیز بایستی مدام زمین میخوری خودتو لوس میکنیو ادامه ماجرا
اروم که شدی دوباره روز از نو از اینور به اونور همه جا سرک میکشیو همه چیو به هم میریزی کشو لباسها رو باز میکنی حسابی که خدمتشون رسیدی میری سراغ یه کار دیگه تا من مرتبشون میکنم خانم از راه میرسنو تکرار مکررات
عسل مامان یه عادت بد پیدا کردی تا اوضاع رو باب میلت نمیبینی خودتو به عقب پرت میکنیو گریه ها و جیغهای وحشتناکت گوش فلکو کر میکنه اما خدا بخواد کم کم داره یادت میره وای اگه بدونی که قراره بری ددر دیگه اروم قرار نداری به من و بابایی مهلت حاضر شدن نمیدی به خیالت الان ما میریم شما جا میمونی خلاصه اینکه مجبوریم نوبتی حاضر شیم حتما هم باید بغل یکیمون باشی تا خیالت راحت باشه به قول سمانه جون اقا اصن یه وعضی...
مامانی مثل ماه میمونی قایم موشک بازیو خیلی دوست داری وقتی پیدات میکنیم (از زیر پتو ) اونقدر ذوق میکنی بعدشم سعی میکنی از لباسای خودت گرفته تا پتو و هرچیو که دم دستت باشرو بکشی سرتو خودتو قایم کنی تا ما دوباره پیدات کنیم شما هم تو دلت قند اب کنی.....
مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه عزیزم چند روزی میشه که دوتا دندون خوشگل به دوتا مروارید قبلی اضاف شدنو یه کوچولو جوونه زدن
اینم یه سری عکس از تلاشهای جوجو کوچولوی خونه ما برای چهار دستو پا رفتن.